مشخصات فردی و زندگینامه
نام:سید نصرت علی
نام خانوادگی:جعفری
پست الکترونیک:myname@yahoo.com
تخصص ها:فقه و اصول ، علوم قرآنی

زندگی نامه

بنده در سال 1353 ش در شهر در بهنگه، روستای چندن پتی، استان بهار هند به دنیا آمدم. با شعور سنی که 2 یا 3 ساله باشد، در همان روستا برای مقدمات دینی به یک مکتبی به نام ( مکتب امامیه) مشغول به تحصیل شدم، کتاب مقدمات برای یاد گیری قرآن، مقدمات احکام، مقدمات زبان اردو را یاد گرفتم. در این مکتب تا کلاس  پنجم درس تکمیلی به صورت مقدمات دینی خوب تدریس می شد. ما سه نفر در این مکتب برگزیده شدیم تا استان بهار که مرکزش پاتنا می باشد در مقابله علمی شرکت کنیم. برای کنفرانس آماده می شدیم. استادم ما سه نفر را درمرکز ایالت بهار برد که آنجا از سراسر بهار طلاب و علماء برگزیده دعوت شده بودند. الحمد الله بین آن طلاب دعوت شده ما سه نفر رتبه اول را کسب نمودیم، علماء و مدیران مدرسه سه نفر اول را دعوت به حوزه علمیه که در بنارس می باشد، نمودند اما استادم قبول نکرد و فرمود بدون اجازه پدر و مادر نمی توانم قول بدهم. بعد از برگشت به وطنم استادم به ولی مان صحبت نمودند، ولی مان راضی به تعلیم بالاتری شدند و سپس بعد از چند ماه ما را به شهر بنارس مدرسه جوادیه فرستاد. در این مدرسه پنج سال تعلیم خود را با جدیت پشت سرگذاشتم اما توان ادامه تحصیل نداشتم به خاطر دوری راه وضعیف بودن توان مالى. بالاخره به شهر خودم برگشتم اما چند ماه نگذشته بود که با مشورت شخصی نزدیک شهر خودم ایالت بهار پاتنا یک حوزه به نام مدرسه سلیمانیه که خیلی قدیمی می باشد و علماء هند از این حوزه خیلی استفاده و سواد بالائی برخوردار بودند اما گذشت زمان احوال مدرسه دگرگون شد بالاخره چار و ناچار در آن مدرسه رفتم و مشغول دروس حوزوی و در کنار آن غیرحوزوی هم شدم که از دانشگاه پاتنا هند دیپلم، فوق دیپلم و لیسانس گرفتم و تعلیم حوزوی 9 سال به حد تکمیل رساندم و سپس برای پیشرفت آزمون حوزه علمیه ایران شرکت نمودم. دو سال مدرسه دولتی که سه هزار و پانصد تا مدرسه می باشد و در هر مدرسه 3  الی 4 هزار طلبه می باشند و آن موقع در سراسر بهار که مدارس دولتی وجود دارد دبیرکل طلاب در سراسر بهار انتخاب شدم. دو سال اخیر فرائضم را به طور احسن به پایان رساندم که اکثر طلاب آن مدارس بهار اهل سنت می باشد. همان موقع ویژه از ایران رسید و بنده 1373 ش عازم ایران شدم و 1373 و اواخر همین سال وارد ایران شدم و برای آموزش زبان فارسی در دانشگاه شیخ صدوق (ره) فرستاده شدم و بعد از 6 ماه اتمام آموزش زبان فارسی و مکالمه آن یک تحقیق با زبان فارسی نوشتم که آن وقت آن را پایان نامه هم می گفتند و بعد از اتمام دوره آموزش فارسی برای ابتدای سطوح به مدرسه مومنیه فرستاده شدم. چندین سال در این مدرسه از اساتید بزرگ بهره مند شدم و سپس به مدرسه امام خمینی (ره) فرستاده شدم. سطح یک و دو را با عنایت پروردگار به اتمام رساندم و سپس آزمون سطح یک و دو را دادم که خیلی سخت بود. این آزمون بیماری روانی را دعوت می دهد و سپس اگر آزمون را خوب بگذرانید باز هم مرض روانی از این طلبه آزمونی جدا شدنی نیست و اگر رد شود مرض روانی وجود طلبه را فرا می گیرد و ارزش خلوص مشکل می شود. بعد از اتمام آزمون برای سطح 3 قبول شدم و الان سطح 3 را به نحو احسن به اتمام رساندم و چند ماه بعد پایان نامه را دفاع کرده و انشاء الله به سطح 4 مشغول خواهم شد، اگر آزمون را خوب آماده کنم و موفق شوم  در این ایام اکثر دروس حوزه با روال سنتی خوانده نمی شود بلکه با روش دانشگاهی خوانده می شود. دروس اصل حذف و به جای آن جزوه خوانده می شود، بر متن عربی زیاد تکیه نمی شود، و اگر دروس اصل خواندیم کل کتاب خوانده نمی شود و طبق برنامه از وسط کتاب بعضی عناوین حذف می شود. ما بعضی از طلاب خارجی غیر از برنامه مرکز جهانی برنامه های دیگر که در مدرسه دارالشفاء، گلپایگانى، مدرسه خان و حرم مطهر برگزار می شد، استفاده می نمودیم. 3 الی 4 سال در ایران فقط درس و بحث بود و کار دیگر نداشتیم. اما اکنون کنار درس و بحث کارهای ما زیاد شده همانطور که اوائل طلبگی مشغول درس و بحث بودیم الان اینجوری نیستیم. خیلی فرق کرده، کنار درس و بحث، تحقیق، تالیف و ترجمه هم داریم و سالی دو بار تبلیغ. لهذا برای حصول علم وقت آن چنانی پیدا نمی کنیم. اوائل طلبگی حوصله، عزم، معنویت خیلی زیاد حس می کردم اما الآن این توفیقات از ما سلب شده است.